◾️◾️ نوشته: محمدرضا شجریان
◾️◾️ ماهنامه فرهنگی هنری کلک – آذر ۱۳۶۹ – شماره ۹
خطیبی زبردست و چالاک بود – که گوینده بر مردم خاک بود
به سر برد آن خطبه شاهکار – فرود آمد از منبر روزگار
و یا بود رامشگری چربدست – ز ایوان رامشگران الست
دمی چند با ساز دوران نواخت – دگر ره به سر منزل خویش تاخت– استاد حسین مسرور
در روز جمعه سیزدهم آذرماه ۱۳۶۰ هنرمند بلندآوازهی ایران، استاد تاج اصفهانی در سن ۸۵ سالگی زندگی را بدورد گفت. در سالگرد درگذشت وی، به یادش مقالهای را از استاد شجریان به نقل از جنگ ارزشمند «چراغ» نقل میکنیم.
روز آدینه سیزدهم آذرماه ۱۳۶۰ ساعت ۹ شب تاج سر و سر تاجوران آواز ایرانی، استاد جلال تاج اصفهانی در سن ۸۵ سالگی (به گفتهی خود استاد، در یک ماه قبل از فوتشان) دیده از دیدار این جهان پرآشوب و محنتبار فرو بست و مرغ روحش از عرصهی خاک به عالم افلاک پرواز کرد.
با مرگ تاج، دوستداران هنر و عاشقان موسیقی اصیل ایرانی و همچنین خیل عظیم دوستان و شاگردان این استاد کمنظیر و بیبدیل سوگوار و عزادار شدند. با مرگ تاج صدائی خاموش شد که بیش از ۷۰ سال در همه جا و به خصوص در شهر اصفهان، شهر نور و گنبدهای فیروزهای رنگ طنینافکن بود. صدائی که سالها و سالها در محافل انس و خلوت یاران صافدل و پاکدل به سادگی و صداقت جاری بود. این صدا در بیشهزارها و باغهای حاشیه زایندهرود از آبریز «چلگرد» بر ناحیه زردکوه تا کشتزارهای«ورزنه»در کنار بستر زندهرود یعنی مرداب گاوخونی همانسان جاری بود که در روستاهای خشک و بیآب حاشیهی کویر تا مرز همسایگی یزد. این صدا همان صدای آشنائی بود که نیمشب بر گلدستههای آستان ملک پاسبان سلطان خراسان ثناگوی سلطان عارفان جهان بود و به هنگام پگاه بر منارههای گنبد سالار شهیدان در کربلای معلی مردم را به نماز حسین بن علی علیه السلام میخواند.
این صدا صدای تاج است که هنوز هم در دلها و سینهها بانگ میکند و انگار که او از ۵۰ سال پیش به اینسو همواره سوگنامه سالهای آخر عمرش را زمزمه میکرده است و حالا وقتی که صفحهی ۳۳ دور قدیمی او را میگذاری و میشنوی، این سوگ غمناک او باورت میشود وقتی که میبینی او با کلام شیخ اجل سعدی در دستگاه همایون میخواند:
گر تو خواهی که بجوئی دلم امروز بجوی – ور نه بسیار بجوئی و نیابی بازم
و اگر بپذیریم که در این جهان فانی «تنها صداست که میماند» تردیدی نخواهیم داشت که وجود صادقانه و معنوی تاج همراه با آوایش و نفس گرمش که در شاگردانش دمیده است همچنان تا بینهایت باقی و جاری خواهد بود.
همچنان که در آغاز کلام گفته آمد، استاد جالا تاج پس از ۸۵ سال زندگی سرانجام پس از چند ماهی افسردگی و آزردگی به علت ناراحتی قلبی در خانهی مسکونی و سادهاش در اصفهان(کوچه تاج، حد فاصل بین خیابانهای اردیبهشت و آذر) چشم از جهان فروبست.
جز فرزندان و بستگان نزدیک استاد که لحظه به لحظه شاهد خاموشی تاج بودند؛ اولین کسانیکه بر بالین او آمدند؛ استاد حسن کسائی (استاد نی و یار دیرینه و قدیمی تاج) و آقای رمضان ابو طالبی (از دوستان بسیار صمیمی و قدیمی تاج که در بین اهل هنر و هنردوستان به «شاطر رمضان» معروف است) بودند.
فردای آن روز یاران و دوستان تاج همه جمع شدند و چون به علت تشییع و تدفین شهدای گلگونکفن جنگ «بستان» امکان تغسیل در غسالخانه شهر نبود؛ تاج را دوستانش در حوضخانه مسکونیاش غسل دادند و کفن کردند و جنازهاش بر دوش همین دوستان تا گورستان تخت پولاد حمل شد و در آنجا او را در میان اشک و فغان یاران و بستگان در تکیه «سید العراقین» و در جوار قبر خواهر و پدرش به خاک سپردند.
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی - در سینههای مردم عارف مقام ماست
زندگینامهی تاج
در سال ۱۲۸۲ شمسی (برابر شناسنامه) خداوند به شیخ اسماعیل واعظ اصفهان که به «تاج الواعظین» معروف بود؛ فرزندی عطا کرد که نامش را «جلال» گذاشت.
شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرائی که داشت از حنجرهای داودی و صدائی دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشهها و ردیفهای آوازی ایران نیز آشنائی پیدا کرده بود.
جلال فرزند شیخ اسماعیل هم، صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود، این موضوع را اهل خانواده همه میدانستند ولی چون جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده بود، پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت.
عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید. پدر او را به مدرسه «علمیه» سپرد. این مدرسه در بازارچه رحیم خان نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود و با منزلشان فاصله چندانی نداشت. در مدرسه به خاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت کلام الله مجید را به او واگذار کرده بودند. یک روز عصر وقتی که جلال ۹ ساله از مدرسه برمیگشت؛ با خود اندکاندک زمزمه میکرد و این زمزمه تا نزدیک در منزل ادامه داشت. غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول، امروز در منزل است و صدای او را شنیده. وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل حیاط گذاشت؛ پدرش او را صدا کرد؛ رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد. درین هنگام پدر با چهرهای گشاده و ملاطفتآمیز به فرزند گفت:«جان پدر! تو صدایت خوب است و قشنگ آواز میخوانی. من صدایت را شنیدم؛ حالا هم کمی برای من بخوان.» وقتی جلال با صدای لرزان اندکی برای پدرش خواند؛ پدر دستی به سرش کشید و بوسهای از مهر بر پیشانیاش زد و گفت: «برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم هم ببینی…!».
آن روزها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود «تاجزاده» میگفتند. جلال تاجزاده از ۹ سالگی تعلیم آواز را شروع کرد. ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول ردیفها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم «آ سید عبد الرحیم اصفهانی» استاد مسلم آواز آن زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشهها را یاد گرفت. پس از مرحوم آ سید عبد الرحیم؛ پدر تاج برای اینکه او را با گوشههای سازی در ردیفها نیز آشنا کند؛ تاج را به خدمت شادروان «نایب اسد الله» نیزن معروف برد. تاج زمانی نسبتا طولانی در خدمت نایب اسد الله نکتهها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت.
آخرین استادی که تاج بنا به توصیه پدر؛ برای تکمیل گوشهها و ردیفها به خدمتش رفت مرحوم شادروان میرزا حسین ساعتساز معروف به «خضوعی» بود و تاج پس از اتمام فراگیری نزد این استاد، دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندکاندک در محافل میخواند و اینجا و آنجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن میگفتند.
اولین تجربه آوازخوانی با ساز
تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیلزاده استاد معروف و مسلم کمانچه (دائی استاد اصغر بهاری) آشنا میشود و اولین باری که قرار بوده است به همراه ساز حسین خان آواز بخواند؛ حسین خان ساز را کوک میکند و هنوز جمله اول را نزده؛ تاج با عجله درآمد آواز میکند. مرحوم حسین خان اسماعیلزاده با لبخندی میگوید: «پسرم در خواندن اینقدر عجله نکن، صبر داشته باش تا من درآمد بکنم، بعد کمی بیشتر صبر کن تا چهار مضرابی هم بزنم وقتی که مجلس سرحال آمد و خودت هم کاملا سر ذوق آمدی؛ آنوقت شروع کن به خواندن تازه آنوقت هم با حوصله و طمانینه بخوان تا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزهکاریهای آوازت را داشته باشند.»
همآوازهای تاج
تاج همیشه از آواز مرحوم آ سید عبد الرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعتساز (خضوعی)با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد میکرد و به خصوص میگفت: «صوت داود نبی در حنجره و صدای استادم مرحوم آسید رحیم تجلی میکرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند.» جز این دو نفر، تاج با سعهیصدر و مناعتی که داشت و اصولا هر خوانندهای را تشویق میکرد؛ از خوانندگان همزمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نیکی یاد میکرد (این اسامی را تاج در گفتگوئی که با من در اردیبهشتماه ۱۳۵۸ داشت بر زبان آورد و من تا آنجا که حافظهام یاری میکند به ذکر آنها میپردازم.)
آ سید حسین طاهرزاده اصفهانی، سید اسماعیل خان قراب، قربانخان شاهی، تجلی، حاج محمد علی، حبیب شاطر حاجی، شهاب (معروف به شهاب چشمدریده، شاگرد حبیب شاطر حاجی که گوشه شهابی در دستگاه بیات زند یا ترک به او منسوب است.)
کسانی که با تاج ساز نواختهاند
بیتردید بسیاری از استادان مسلم موسیقی و نوازندگان چیرهدست سازهای ایرانی با شادروان تاج ساز نواختهاند ولی تا آنجا که حافظه من با استعانت از ذهنیات استاد حسن کسائی نوازندهی چیرهدست و نابغهی نی یاری میکند؛ نام این هنرمندان را میتوان در ردیف نام کسانی که با تاج همنوازی داشتهاند ثبت کرد:
مرحوم نایب اسد الله نیزن معروف (این استاد در زمانی که تاج نزدش تلمذ میکرده به عنوان آموزش همراه آواز تاج نی هم میزده است)، مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد تار، مرحوم استاد ابو الحسن صبا (سهتار-سنتور و ویلن)، مرحوم مرتضی محجوبی (پیانو)، مرحوم رضا محجوبی (ویلن)، مرحوم حسین یاحقی (ویلن)، مرحوم ارسلان خان درگاهی (تار و سه تار)، مرحوم اکبر خان نوروزی (تار)، مرحوم غلامرضا خان سارنگ (کمانچه)، مرحوم شعبان خان شهناز (پدر جلیل شهناز)، مرحوم رضا خان باشی (تار)، مرحوم سلیمان خان اصفهانی (کمانچه)، مرحوم علی خان شهناز (تار)، مرحوم حسین خان شهناز (تار)، استاد حسن کسائی (خداوندگار نی و جانشین بحق نایب اسد الله)، استاد جلیل شهناز (نوازنده چیرهدست تار)، استاد علی تجویدی و. . .
شاگردان تاج
تاج برخلاف اینکه استادان انگشتشماری داشت؛ شاگردانش فراوان بودند. او در تعلیم با لطف پدرانهای که داشت با اصرار هرکسی را که حتی دو دانگ صدائی داشت تشویق به خواندن میکرد و اغلب خودش نیز محض ترغیب شاگردان جوان و تازهکار بیهیچ ناز و افادهای چند بیت مناسب زمزمه میکرد.
تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم میداد و با روحیهای که داشت اکثرا از شاگردانش به عنوان«شاگرد» نام نمیبرد و از آنها به نام دوست و رفیق یاد میکرد. شاگردان تاج فراوانند و من بیشتر آنها را ندیده و نمیشناسم ولی در آن میان فقط با دو نفر آنها آشنائی پیدا کردهام یکی آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری)از شاگردان قدیمی تاج که شیوهی تاج را خیلی خوب دریافت کرده و به کار میگیرد، حنجرهی توانائی دارد و پخته میخواند و شعر را بجا به کار آواز میگیرد. یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای زندگی، با تاج و در خدمت او بود؛ آقای اصغر شاه زیدی خوانندهی جوان اصفهانی است که خود به تعلیم آواز هنرجویان مشغول است. و در یکی از آزمونهای باربد نیز رتبه اول شده است.
عدهی زیادی هم غیرمستقیم شاگرد تاج بودهاند، این عده از راه صفحات و نوارهای تاج با سبک آواز او آشنا و روش او را در آواز تعقیب کردهاند که از این میان میتوان به نام خواننده خوش صدای آقای حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) اشاره کرد. خود من (محمد رضا شجریان) نیز مقداری روش جملهبندی و ترکیببندی در تحریر را از سبک آوازخوانی تاج به کار گرفتهام. بارها و بارها در محضرش بودهام. هم از آوازش و هم از ارشادهایش فیض فراوان بردهام.
آخرین باری که در محضر این هنرمند بزرگوار بودم، چهاردهم آبان امسال درست یک ماه قبل از درگذشتش بود. در آن روز ایشان به اتفاق استاد حسن کسائی و آقای محمد موسوی (نوازندهی نی و شاگرد استاد کسائی)، آقای پرویز مشکاتیان، آقای ناصر فرهنگفر، آقای منوچهر غیوری (شاگرد وفادار استاد کسائی)، شاطر رمضان و چند تن دیگر از هنردوستان تهرانی و اصفهانی کلبهی محقر مرا به قدوم شریف خود آراسته بودند.
در آن روز استاد کسائی برای شادروان تاج که خیلی افسرده به نظر میرسید با نی، دشتی درآمد کرد و تاج با غزلی از سعدی به این مطلع:
تاجم نمیفرستی تیغم به سر مزن – مرهم نمیگذاری زخمم دگر مزن
آوازی با نهایت قدرت و تاثیر خواند که در حقیقت عقدهگشائی دلآزردگیهایش بود. پس از فرود آواز؛ ایشان تکلیف کردند که چیزی بخوانم؛ من هم اطاعت امر استاد کرده چند بیتی خواندم که طبق معمول مورد ستایش و لطف پدرانه ایشان قرار گرفتم.
تاج و شیخ اجل سعدی
شادروان تاج در مناسبخوانی بینظیر بود و اشعار بسیاری در حفظ داشت. او با همه ارادت فراوانی که به خواجه حافظ شیرازی و دیگر شاعران پارسیزبان داشت ولی شخصا مرید خاص شیخ اجل سعدی بود و به همین دلیل بیشتر اشعار آوازهایش را از دیوان سعدی بر میگزید.
روزی از ایشان پرسیدم:«چرا شما همیشه کلام آوازتان را از سعدی انتخاب میکنید؟» ایشان گفتند:«من با سعدی انس و الفتی دیگر دارم، چندسال پیش هم در شیراز عدهای همین سؤال را از من کردند و قرار شد از دیوان خود خواجه تفال بزنیم، تفال زدیم این غزل آمد:
ز درآ و شبستان ما منور کن – هوای مجلس روحانیان معطر کن
تا رسید به این بیت که:
پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان – ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
و من در همان مجلس این بیت را به این ترتیب با آواز خواندم که:
پس از ملازمت «شیخ» و عشق مهرویان – ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن
روحیه و خلقیات تاج
شادروان تاج مردی بود سلیم النفس و با مناعت طبع، هرگز در طول مدت زندگیاش به خاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت.
او از همه تعریف و تمجید میکرد و همه را با نام خیر یاد میکرد، شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یکبار از کسی گلایهای بکند و یا از کسی بد بگوید. او حتی اگر از کسی رنجش میدید و خاطرش آزرده میشد، این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانهای تحمل میکرد.
تا چندسال پیش هروقت از او میپرسیدیم:«استاد حال شما چطور است؟» میگفت:
«الحمد الله خیلی خوب است، نگرانی نیست مرحمت زیاد….»
تاج از استادانش با احترام فراوان یاد میکرد. با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار میکرد و حتی تا آخرین روزهای عمرش به اغلب دوستانش سرکشی و احوالپرسی میکرد. او با شاگردانش نیز عطوف و مهربان بود و مانند پدری خود را موظف به غمخواری آنان میدانست.
خانوادهی تاج
شادروان تاج در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان یک کدبانوی خانهدار مهربان و دلسوز که موجب و موجد گرمی کانون خانوادگی اوست نام میبرد. خداوند به تاج از این همسر شش فرزند عطا کرد. چهار دختر به نامهای، تاجی، پروین، هما، پروانه و دو پسر به نامهای، همایون و جمشید.
مجلس یادبود تاج
از مرگ تاج عدهی زیادی بیخبر ماندند. معدودی از دوستان و آشنایان به وسیلهی تلفن و در دیدار و ملاقات با یکدیگر از این واقعه مطلع شدند. شاید هنوز هم عدهای به علت عدم انتشار خبر درگذشت یکی از بزرگترین اساتید آواز معاصر ایران در رسانههای گروهی، از درگذشت این استاد بینظیر بیخبر باشند. معذلک، در روز دوشنبه ۱۶/۹/۱۳۶۰ از ساعت ۸ تا ۱۱ صبح که مراسم یادبود سومین روز درگذشت تاج در مسجد لنبان برگزار میشد؛ عدهی کثیری از مردم هنردوست و هنرمند اصفهان در آن شرکت کردند. به طوری که فضای مسجد به طور مداوم پر و خالی میشد.
در این مراسم که زبدهی هنرمندان و اهل ادب اصفهان در آن دوش به دوش اعضای خانوادهی تاج به عنوان صاحب عزا شرکت داشتند، آقای مراتب یکی از شاگردان تاج دربارهی سجایای اخلاقی و شیوه و وضع زندگی آن شادروان بیانات موثر و گیرائی ایراد کرد که موجب تحسین حضار واقع شد و همه همصدا گفتند: «مراتب حق شاگردی تاج را بحق بجا آورد.»
بعد از اختتام مجلس، آقای رمضان ابو طالبی (شاطر رمضان)که در آغاز این مقال به نام ایشان اشاره شد، مثل همیشه با اصرار عدهای از یاران و دوستان خاص شادروان تاج را برای ناهار به منزل خود دعوت کرد.
شاطر رمضان مردی است که نمونهی بزرگمردی و یادگار جوانمردان تاریخ گذشته در روزگار ماست، او بیش از ۵۰ سال است با تاج دوستی نزدیک داشته و منزلش همیشه محفل انس هنرمندان بوده است. در خانهی به ظاهر محقر ولی در باطن پر از صفا و معنویت این مرد جوانمرد، سالهای سال است که دوستان هنرمند و هنرشناس گرد هم میآیند و این مرد، باصفا و خلوص و صمیمیت از آنها پذیرائی میکند. این بار هم همه در خانهی «شاطر رمضان» جمع شدند، اما برای اولین بار دیگر در این جمعیت یکدل تاج نبود، تاج نبود و همه در سوگ تاج میگریستند.
استاد حسن کسائی نی میزد و گریه میکرد، همراه با نالههای نی کسائی همه شیون میکردند و شاطر رمضان بر سر و روی خود میکوفت. استاد قدسی، شاعر و سخنشناس اصفهانی کلامی مرکب از نظم و نثر در رثای تاج گفت و این دو بیت را از شهریار شاعر معاصر در سوگ تاج به وام گرفت که:
غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید – کاین عزیزی است که با وی دل ما میمیرد
به غمانگیزترین نغمه بنالی ای دل – که دلانگیزترین نغمهسرا میمیرد
استاد دکتر شفیعی، استاد دانشگاه اصفهان نیز در رثای تاج در منزل شاطر سخنانی موثر و گیرا بیان داشت و گفت:«شادروان تاج در آخرین نوای که از وی در دست دارم ضمن آوازی که با استاد کسائی در محفل دوستان خوانده است؛ یک دو بیتی را نقل کرده که در حقیقت شرح احوال خود او در سالهای آخر عمرش است» و این دو بیتی چنین است:
الکن شدهام کنون که گفتن باید – کر گشتهام اکنون که شنفتن باید
پیری و جوانی همه بیهوده گذشت – بیدار دمی شدم که خفتن باید
در این مجلس که بسیار با روح برگزار شد چند تن از جمله آقای سعیدی بزرگ و فرزند ایشان آقای سعیدی کوچک و نیز آقای اصغر شاه زیدی با یاد تاج آوازهائی خواندند و در پایان استاد حسن کسائی ضمن بیان چند جمله درباره خصایص روحی و معنوی شادروان تاج به عالم هنر و هنرمندان و هنردوستان تسلیت گفت و از آقای رمضان ابو طالبی(شاطر رمضان) سپاسگزاری کرد. در همین موقع استاد دکتر شفیعی به مناسبت حال حضار مجلس خطاب به تاج گفت:
سلک جمعیت ما بیتو گسسته است زهم – ما که جمعیم چنینیم؛ تو تنها چونی؟
با این مناسبتگوئی دکتر شفیعی باز همه شیون کردند و مجلس به آخر رسید.
در پایان بیمناسبت نمیدانم، سوگنامهای را که استاد حسن کسائی یار دیرینه و رفیق جلیس شادروان تاج با تاثر از درگذشت او و به مناسبت شب هفتش سروده است در اینجا نقل کنم:
شکست پشت من از غم چو یار جانی – رفت ز دست رفتم چون تاج اصفهانی
رفت نیاورد چو تو را مادری به دهر دگر – نبوغ رفت و خداوند نغمهخوانی رفت
برفت آن فلکیصوت بینظیر جهان – برفت، آری خواننده جهانی رفت
چراغ شهر هنر (اصفهان) شده خاموش – به یک نسیم برآشفت و ناگهانی رفت
کنار رود نشستم به گریه، رودکنان – که زندهرود نه هرگز بدین روانی رفت
نی کسائی، زین پس غمین و محزون است – نوای نی همه در سوگ و نوحهخوانی رفت